یه نامه که بدجور دلم رو شکسته
یه بغضه که عمری به قلبم نشسته
نوشتی که میری برای همیشه
غرورت دلم رو به بازی میگیره
یکی هست که اینجا به عشقت اسیره
نگاش کن که با ز با نگات جون بگیره
حالا که آخر قصه رسیده
منو با خاطره ها جا گذاشتی
آخر قصه ی من و تو اینه
رفتی قلبمو تنها گذاشتی
کاش از اول اینو میفهمیدم
که قراره با تو تنها باشم
وقتی امروزمو داغون کردی
من چجوری فکر فردا باشم
بی تو غم با دل من غریب نیست
مثل ابرای بهار میبارم
من میدونم که تو برمیگردی
من به عطر تنت عادت دارم
حالا که آخر قصه رسیده
منو با خاطره ها جا گذاشتی
آخر قصه ی من و تو اینه
رفتی قلبمو تنها گذاشتی